رسول خدا (ص) می فرمایند:


" علم و دانش گنجینه هایی هستند که پرسش و سوال کردن کلید آنهاست. "

مطلبی جالب در مورد قرآن کریم از متفکر بزرگ دکتر علی شریعتی

قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته
شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آنه م حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و
تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
======================
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه
مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین
مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش
کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا

موزه سازی کنیم ؟



ادامه مطلبش هم خیلی جالبه حتمآ بخونید


ادامه نوشته

تصاویری رویایی و زیبا از کشورمان ایران

تصاویری رویایی و زیبا از کشورمان ایران

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

ادامه نوشته

تعطیلی

سلام بچه ها همگی عیدتون مبارک

بچه ها کلاس ملاسا تا 19ام تعطیله

 اگه کسی مخالفه بگه راضیش کنیم





گفتم تو این عیدی تو این بیحالی وب این داستان می چسبه که بخندیم

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما

نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت:مایلى با همدیگر بازى کنیم؟

مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف

پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى

سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را

نمی‌دانستید ۵دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من

 جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.

مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.

این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگرشما سوال مرا جواب

ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠

 دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با

برنامه‌نویس بازى کند.

برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟»

 مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و

۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که

وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟»

برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت

و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد.

آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در

کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد.

سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان

گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى

کنند.بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد.

مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس

 بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟»

مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵

 دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...